با توجه به اخباری که در رسانههای انجمن منتشر کردهایم، شما دانشجویان و مخاطبان انجمن، در جریان مراحل انحلال انجمن بودهاید. در سالهایی که گذشت ما ،اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز، سمت شما ایستاده بودیم. برای همین بر خلاف اغلب تشکلهای به ظاهر دانشجویی که قدرت را محرم خود میدانند و دانشجو را نامحرم، ما شما دانشجویان را محرم خود میدانستیم و خط قرمزمان بده-بستان با قدرت بود. همانطور که شما نیز به ما اعتماد داشتید و دغدغههای خود را با ما در میان میگذاشتید. این بزرگترین افتخار ما بوده و هست.
و اما بعد…
از نخستین روزهایی که موجودیت انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز، در معرض تهدید قرار گرفت ما با شفافیت، شما را در جریان تهدیدات قرار دادیم. و اکنون به عنوان آخرین سخن خود پس از انحلال نامنصفانهی انجمن، قصد داریم ابتدا جایگاه امروز خود را در تاریخ جنبش دانشجویی ایران توصیف کنیم. و سپس مروری بر عملکرد خود در انجمن، پس از احیای آن در سال ۱۳۹۵ داشته باشیم. اما نخست، با توجه به اتفاقات اخیر در فلسطین اشغالی، از خداوند بزرگ آزادی هرچه زودتر تمامی سرزمینهای اشغالی به دست مبارزان غیور فلسطینی را خواستاریم. تحقق هر خیری به خصوص در منطقهای که ما در آن زندگی میکنیم، بدون محو اسرائیل -این غدهی سرطانی که از آغاز اشغالگریهای خود تا کنون، جز نکبت و ناآرامی برای منطقهی ما و جز تحقیر و توهین برای انسان چیزی نداشته است- ثبات و دوامی نخواهد داشت. این شر مطلق به اذعان متفکرانی چون نصر حامد ابوزید، منشأ اشرار بسیاریست که دهههاست دامن جوامع غرب آسیا و شمال آفریقا را گرفته است. از همینرو برای ما، آرزوی آزادی فلسطین و قدس شریف و بازگشت مهاجرین اشغالگر به خانههای خود، و تلاش در این جهت، با هر کنش آرمانخواهانهای گره خورده است. با اعلام حمایت خود از مردم مظلوم فلسطین و اعلام انزجار از خشونت وحشیانه و بیشرمانهی اشغالگران صهیونیست، سراغ ماجرای خودمان میرویم.
اندکی پس از تبعید رضا شاه توسط انگلیس، در سال ۱۳۲۰، فضای سیاسی کشور کمی گشوده شده و با آزادی گروه ۵۳ نفرهی چپ، حزب توده شکل گرفت. پس از آن اتحادیهی دانشجویی حزب توده که زیر نظر سازمان جوانان حزب توده بود، فعالیتش را در دانشگاه آغاز کرد. برای اولین بار، این سازمان در دانشکدهی داروسازی دانشگاه تهران به فعالیت پرداخت و اتفاقاً مقامات دانشگاه آنها را به عنوان نمایندگان رسمی دانشجویان دانشکده پذیرفتند. با گذشت ۲ سال، محدودهی فعالیت اتحادیه به دانشکدههای حقوق، فنی، ادبیات و کشاورزی نیز گسترش یافت. این اتحادیهی دانشجویی در واقع چیزی جز ارگان دانشجویی حزب توده نبود. به همین دلیل هم در سال ۱۳۲۷ و همزمان با غیرقانونی اعلام شدن حزب توده، این اتحادیهی دانشجویی هم امکان فعالیت قانونی را از دست داد. بدین جهت حزب توده اقدام به تشکیل سازمان دانشجویان دانشگاه تهران کرد. اما این بار نه با ارتباطات رسمی و علنی.
از ابتدای تأسیس اتحادیهی دانشجویی و سپس سازمان دانشجویان، در گذر زمان، ایدئولوژی چپگرای متأثر از شوروی به صورت شدیدتری گسترش مییافت. همین غلبهی سریع گفتمان چپ بر فضای دانشگاهها بود که تدریجا انگیزهای برای ایجاد تشکلهای رقیب شد. در این بین نیروهای اسلامگرا و ملیگرایان لیبرال برای رقابت با تودهایها در دانشگاه، سعی در ایجاد تشکیلات مستقل کردند. بدین ترتیب بود که انجمن اسلامی دانشجویی دانشگاه تهران به عنوان اولین تشکل دانشجویی اسلامگرا در سال ۱۳۲۲ در دانشکدهی پزشکی تأسیس شد. سازمان دانشجویی جبههی ملی نیز در سال ۱۳۲۹ تأسیس شد. این سازمان که در پی شکست از چپیها در انتخابات سازمان دانشجویان، با نام سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران کارش را آغاز کرد، دارای خرده گفتمان ناسیونالیستی-لیبرالیستی بود و بیشتر تاکیدش بر دموکراسی و آزادیخواهی بود؛ در برابر گفتمان چپ که بیشتر مطالبات عدالتخواهانه، فقرستیزانه، ضد استعماری، ضد امپریالیستی و ضدسرمایهداری داشت. این سازمان به همراه جبههی ملی و به رهبری مصدق نفوذ پررنگ اما موقتی در این دوره پیدا کرد که حاصل آن نهضت زودگذر، ملی کردن نفت در ایران بود.
حزب توده که خود را ضعیف احساس میکرد، از طریق برقراری ارتباط با انجمن بینالمللی دانشجویان در پراگ به این اقدامها و این وضعیت پاسخ داد و کوشید حیات سیاسی خود را در محیط دانشگاهی و در میان دانشجویان حفظ نماید ولی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ضربه محکمی را بر حزب توده و سیطره چپ در محیط دانشگاهی وارد ساخت تا حدی که تا اواخر دهه ۱۳۴۰ که جوانترهای حزب به تغییر نام و مشی مبارزه از سیاسی به مسلحانه روی آوردند. اما با شکست در این عرصه، راه را برای استقرار موج دیگری از جنبش دانشجویی مهیا کردند. نتیجه این که جنبش دانشجویی تا سال ۱۳۵۶ به سه شکل ظاهر شد: اعتراضهای صنفی، فعالیتهای سیاسی و مبارزهی مسلحانه و نظامی (از اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه)
از میان جریانهای موجود در جنبش دانشجویی پیش از انقلاب، جریان اسلامگرا بیش از جریانات دیگر، استقلال خود را حفظ کرد و در عین نزدیکی فکری به برخی جریانات عمدهی فکری در کشور، سعی کرد به لحاظ سیاسی و تشکیلاتی مستقل مانده و دغدغههای خودجوش خود را پی بگیرد. در این بازه حرکتهایی مستقل و جدای از جریان موجود را به عنوان مثال در جریان حرکت خودجوش ۱۶ آذر ۳۲ شاهدیم. خیزشی که از درخشانترین نقاط جنبش دانشجویی ایران شد. در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی نیز جنبش دانشجویی و به خصوص جریان دانشجویی اسلامگرا با دیگر جریانات انقلابی همراه شده و نقش موثری در پیروزی انقلاب داشت. اما پس از انقلاب، جریان راست و ملیگرا در جنبش دانشجویی که از قبل هم ضعیف بود عملا از صحنه خارج شد. جریان چپ نیز با تندروی و توسل به خشونت، زمینهی برچیده شدن بساط خود را فراهم کرد. در نتیجه عملا تنها جریان اسلامگرای جنبش دانشجویی به حیات خود ادامه داد و بعدها نیز راه برای ظهور و بروز جریانهای فکری دیگر، یا حتی اسلامگرایان متفاوت با جریان اصلی، ناهموار و تا حدودی مسدود ماند.
اما همین جنبش دانشجویی موجود نیز عملکرد قابل توجهی در مقاطع مختلف داشته و بعدها با انشعاباتی نیز مواجه شد. و البته همین جنبش دانشجویی نسبتا یکدست شده نیز در مقاطع مختلفی با تنگنظریها، محدودیتها و اعمالسلیقههایی مواجه شد. گزارشی مختصر از عملکرد جنبش دانشجویی ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی را میتوان به این شرح بیان کرد:
در دههی شصت، مهمترین موضوع کشور، جنگ تحمیلی و دفاع از تمامیت ارضی کشور بود. جنبش دانشجویی نیز در این راستا عمدهی تمرکز خود را به این امر اختصاص داده و در کنار آن در جهاد سازندگی و محرومیت زدایی نیز حضور قابل توجهی داشت. عمدهی فعالیت سیاسی جنبش در دههی شصت، در اوایل آن و در مقابل جریانهای معاند بود و فرصت و زمینهی دیگری برای فعالیت سیاسی جنبش دانشجویی در این دهه فراهم نشد. هرچند با پایان یافتن جنگ میتوانست چنین فرصتی فراهم شود؛ ولی با آغاز دولت هاشمی رفسنجانی، فضای سیاسی کشور به طور عام و فضای سیاسی دانشگاه به طور خاص بسیار بسته و محدود شد. دولت هاشمی عملا سیاست سیاستزدایی از دانشگاه را به اجرا گذاشته بود و در مقابل جنبش موجود که مشخصا مشی انتقاد را در پیش گرفته بود، اقدام به تأسیس اتحادیهای دولتساخته کرد تا به حمایت از دولت بپردازد.
با پایان دولت هاشمی و آغاز به کار دولت خاتمی فضای سیاسی در کشور و به خصوص در دانشگاهها گشودهتر شد. هیجانات دغدغهمندانهی سرکوب شده در دولت هاشمی و برخی زمینههای دیگر، منجر به رادیکال شدن فضای بخشی از جنبش دانشجویی و در نتیجه وارد آمدن آسیبهایی به کشور و به خود جنبش دانشجویی شد. با وجود گشودهتر شدن فضای سیاسی، سیاستهای اقتصادی تغییر چندانی نکرد و مسیری که در دولت هاشمی انتخاب شده بود، پی گرفته شد. از طرف دیگر با تشدید منازعات سیاسی در کشور، مردم عادی و مسائل نابرابری و فقر و بیعدالتی بیش از پیش به حاشیه کشیده شدند. جنبش دانشجویی که پیشتر به دلیل انتقاداتش از جمله نسبت به سیاستهای اقتصادی و بیعدالتی در دولت هاشمی، سرکوب شده بود با گشوده شدن فضا، بیشتر به خود مشغول شد و دغدغهی مردم عادی و نابرابری در حال تشدید، در میان ایشان نیز به حاشیه رفت؛ در همین میانه بود که برخی از دانشجویان دغدغهمند و آرمانخواه، جای خالی عدالتخواهی را در میان منازعات سیاسی موجود در کشور و به خصوص در میان جنبش دانشجویی خالی دیدند. و در ابتدای دههی هشتاد، برای نخستین بار پس از انقلاب، یک جریان مستقل و خودجوش از دل دانشگاه ظهور کرد. این زایش جدید در جنبش دانشجویی از یک طرف با به حاشیه کشیده شدن مسئلهی عدالت در میان منازعات سیاسی مرتبط بود و از طرف دیگر با گشایش نسبی فضای سیاسی کشور.
با پررنگ شدن دوبارهی گفتمان عدالت در میان جنبش دانشجویی، این گفتمان به داخل جامعه هم سرایت کرد و در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ خود را نشان داد. با به پایان رسیدن دولت خاتمی و آغاز دولت احمدینژاد، جنب و جوش سیاسی در فضای کشور و جنبش دانشجویی مجددا رو به افول نهاد. تشکلهای دانشجویی دوباره با محدودیتیهایی مواجه شدند. البته نه با شدت دولت هاشمی. اما با وجود این محدودیتها، دانشگاه همچنان زنده و پویا بود و جنبش دانشجویی حضوری فعال در دانشگاهها داشت. منازعات سیاسی که در دولت خاتمی به اوج خود رسیده بودند به نفع گفتمان عدالت تا حدودی به حاشیه رفتند. به هر حال جنبش دانشجویی این مرحله را هم پشت سر گذاشت و وارد دههی نود شد. فشار اقتصادی علیه کشور و مردم در سالهای ابتدایی دههی نود به واسطهی تحریمها به اوج خود رسید و مردم با مسائل جدیدتری مواجه شدند. با بر سر کار آمدن دولت روحانی، فضای سیاسی دانشگاه در ظاهر کمی بهبود یافت. اما روحانی نیز در کل از یک طرف فرایند سیاستزدایی از دانشگاه را ادامه داد و از طرف دیگر همچون سلف خود، هاشمی رفسنجانی، با تاسیس تشکلهای دانشجویی دولتساخته، بار دیگر استقلال جنبش دانشجویی را خدشهدار کرد. البته بخشی از فرایند سیاستزدایی مستقیما تقصیر این یا آن دولت نبود؛ گسترش فرهنگ فردگرایی و الگوی ذهنی موفقیت فردی و … که به خصوص در میان نسلهای جدید، رواج یافته، از اوایل دههی نود، تدریجا به سردی جنب و جوش فضای جنبش دانشجویی و فعالیتهای سیاسی کمک کرد. با شیوع کرونا در سال ۱۳۹۸ که منجر به غیر حضوری شدن دانشگاههابه مدت دوسال شد، ضربهی دیگری به جنبش دانشجویی وارد آمد و امکان ارتباط دانشجویان جدید با سنت جنبش دانشجویی و دانشجویان فعال در آن با محدودیتهای جدی مواجه شد. پایان دولت روحانی و آغاز دولت رییسی نیز در همین بازه رخ داد و تغییر نوع مواجهه با دانشگاه در این تغییر دولت محسوس بود. محدودیتها افزایش یافت و حذف اندیشهها و سلایق متفاوت به تدریج و بیصدا آغاز شد. اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ نیز بهانهای مساعد شد برای تسریع و تشدید فرآیند برخورد با اساتید دانشگاه و تشکلهای دانشجویی مستقل و منتقد که البته از همان روزهای آغاز فعالیت دولت جدید شروع شده بود. در این مرور کوتاه از تاریخ جنبش دانشجویی، مشخص شد که امروز نه تنها جنبش دانشجویی ایران به هیچ وجه در اوضاع خوبی به سر نمیبرد، بلکه خود نهاد دانشگاه هم حال و روزی بهتر از جنبش دانشجویی ندارد.
اما در این میان، انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز پس از پیگیری و ممارست هیئت موسس انجمن و دریافت مجوز فعالیت آن در دیماه ۱۳۹۵، در میانهی دههی نودی آغاز به فعالیت کرد که با تشدید بیسابقهی فشارهای اقتصادی از خارج کشور آغاز شد و سپس با تغییر دولت و تغییر سیاستهای اقتصادی و رفاهی در پی آن، مسئلهی نابرابری و شکاف طبقاتی و مسائلی از این دست، اهمیتی دوچندان یافت. از طرف دیگر با پیوند خوردن تمام مسائل کشور به مذاکرات هستهای توسط دولت وقت، مسئلهی استقلال کشور نیز اهمیت یافته بود. انجمن ما در چنین اوضاعی، با محور قرار دادن آرمان عدالت، کار خود را پس از سالها تعطیلی، آغاز کرد. عدالتی که برای انسان بود و مبنای خود را از دین میگرفت. ما از «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(حدید/۲۵)، اولویت عدالت را میفهمیدیم و از «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر/۱۸) که بر نشان انجمن نیز نقش بسته است، به اهمیت گفتگو و اندیشه و دوری از تعصب و دگماندیشی پی میبردیم. عدالتخواهی برای ما یک آرمان بود و نه حزب سیاسی. تشکل برای ما معبد بود نه پلکان رسیدن به منصب و مقام و کیفکشی مردان سیاست.
ما در شرایطی کار خود را در دانشگاه شروع کردیم که بسیج دانشجویی در دل یک جریان عرفانی دنیاگریز هضم شده بود و تشکل دولتساختهی هاشمی رفسنجانی با تشکل دولتساختهی روحانی در حال رقابتی مبتذل برای کسب منافع سیاسی خود بودند. سخنران برنامهی افتتاحیهی انجمن در آبان سال ۹۶، دکتر سعید زیباکلامی بود که از یک طرف به تعارف نداشتن در عدالتخواهی و نقد قدرت مشهور بود و از طرف دیگر به نقد سیاست خارجی دولت در مذاکرات. در شرایطی که فضای عمومی دانشگاه را در سراسر کشور، سکوت و جدلهای سیاسی جناحین رقیب و صاحب سهم، فرا گرفته بود، برگزاری این برنامه با میهمانی اندیشمند و طرح بحثهایی فراتر از جدلهای مبتذل سیاسی روز کشور، مانند روشن شدن ناگهانی شمعی در میان تاریکی مطلق فضای سیاسی دانشگاه تبریز بود. با فاصلهی کوتاهی، به مناسبت روز دانشجو میزگرد «دانشجو, امر سیاسی, فضای مجازی» را برگزار کردیم. بیداری دانشجو و خروج از فضای رخوت دانشگاه، هدف ما از این برنامه بود.
اما در کنار برنامههای صحنی، فعالیت اندیشهای در قالب نشریه نیز جزو فعالیتهای انجمن بود. از همان ابتدا، حوزهی زنان در میان اولویتهای فعالیت انجمن قرار گرفته و در کنار نشریهی خبری و تحلیلی وحدت، نشریهی شهربانو مستقلا به حوزهی زنان اختصاص یافت. جلسات آموزشی از جمله با محوریت بازخوانی اندیشهی امام خمینی و متفکرین اصیل انقلاب در حوزهی عدالت از دیگر برنامههای ثابت ما از همان ابتدا بود. در سال ۹۷، با برنامههایی صحنی نظیر منهای فقر و بحران امید در دانشگاه، سعی کردیم به سهم خود در جهت بسط گفتمان عدالت در فضای دانشگاه قدمی برداریم. و با دعوت از دکتر باقری کنی به مناسبت روز ملی مبارزه با استکبار، دغدغهی استقلال و آزادی کشور را دنبال کردیم. اسفند سال ۹۷ بود که نخستین کنش محیطزیستی انجمن با موضوع آلایندگی شرکت کاوه سودای مراغه صورت گرفت. در این مورد هم عدالت و حق انسان بود که برای ما اهمیت داشت. میان مردمان روستای اطراف این کارخانه رفتیم و با کشاورزان فقیری گفتگو کردیم که زمینهایشان را به دلیل آلایندگی این شرکت از دست داده بودند و کسی هم پاسخگویشان نبود. و البته در این میان، پی به فساد سیستماتیکی هم بردیم که چنین شرکتهایی را سر پا نگه میدارد. با همکاری دوستانی از بسیج دانشجویی دانشگاه سهند مستندی کوتاه از این سفر تهیه کردیم که در شبکهی سهند نیز پخش شد.
سال ۹۸، تلاش بسیاری برای برگزاری برنامهی بزرگداشت روز کارگر کردیم که متأسفانه به موفقیت نرسید. اما در پاییز همان سال، میزگرد عدالتخواهی و آیندهی ایران را با حضور چهار چهرهی اندیشهای ، یعنی دکتر بیژن عبدالکریمی، دکتر سید جواد میری، دکتر مجید حسینی و مجتبی احمدی، برگزار کردیم و دربارهی ایران و آیندهاش به گفتگو نشستیم؛ در روز جهانی مبارزه با استکبار، مجددا میزبان دکتر سعید زیباکلام بودیم و به این مناسبت، اینبار از مستکبرین داخلی سخن گفتیم؛ و در اواخر آبانماه، کارگاهی با محوریت گفتمان عدالتخواهی برگزار کردیم و کتابچهای با عنوان «عدالت اجتماعی کرامتبنیان» از جلسات سید عباس نبوی در این کارگاه گردآوری و منتشر کردیم. اما درست پس از اتمام این کارگاه، اتفاقات تلخ و متحیرکنندهی آبان ۹۸ آغاز شد. اتفاقاتی که همهی ما وفاداران به انقلاب پابرهنگان و مستضعفان را در بهتی عمیق فرو برد. مایی که باور داشتیم آرمان عدالت، جزوی از هویت انقلاب اسلامی است و جمهوری اسلامی باید مأمن پابرهنگان و ستمدیدگان طول تاریخ باشد. اما در میان بهتی عمیق دیدیم که چگونه خون این مستضعفان، بیگناه بر زمین ریخته شد و هیچ کسی پاسخگوی این خونهای ریخته نشد. کمی گذشت و فاجعهی مصیبتبار شهادت سردار سلیمانی عزیز پیش آمد. مردم ایران، در تجلیل از این قهرمان ملی، حماسه آفریدند و بعد از وقایع تلخ آبانماه، وحدتی میان مردم شکل گرفت. اما بیش از چند روز نگذشته بود که ناگهان خبر مورد هدف قرار گرفتن هواپیمای اوکراینی توسط پدافند هوایی، پس از چند روز انکار و حاشا، منتشر شد و کام این مردم رنجدیده را مجددا تلخ کرد. اما تلختر از این ماجرا و پنهانکاری نامشروعی که معلوم نبود در غیاب فشار افکار عمومی تا کی میتوانست ادامه داشته باشد، برخوردی بود که به جای پاسخگویی شفاف و عذرخواهی به خاطر انکار عامدانه، با عزاداران و معترضان در پی این حادثهی هولناک شد. تمام این اتفاقات هولناک و تلخ تنها در چند ماه، وقتی با تنگنظری شورای نگهبان در انتخابات مجلس یازدهم که رنگ و بویی از ارادهی یکدستسازی در آن مشهود بود، همراه شد، بهت و سرخوردگی ما را بیشتر هم کرد. همان روزها بود که دور هم مینشستیم به اتفاقات گذشته و ایران پیش رو فکر میکردیم. به سیلی سختی که در آبان ماه، مستضعفین از نظام برآمده از انقلابی خوردند که قبلترها مستضعفین را ولی نعمت خود میدانست. به چند روز دروغی که به دنبال مورد هدف قرار دادن هواپیمای اوکراینی به مردم گفته شد و کسی بابت آن عذرخواهی نکرد. به مجلسی که پس از ماجرای آبان ۹۸، تحقیر و تهدید شد و حتی نتوانست از حیثیت خود در مقابل مصوبهی غیرقانونی شورای سران قوا دفاع کند. به گرهی که میتوانست با دست باز شود؛ ولی ارادهای در قدرت مایل بود که آن را به گرهی کور تبدیل کند. در همین گفتگوها و فکر کردنها بود که مفهوم آزادی، در کنار عدالت برایمان پررنگتر شد. آزادیای که اگر نباشد قبل از همه، حق همان مستضعف است که پایمال میشود. بعد از همین اتفاقات بود که طرز نگاه ما به مسائل کشور کمی متفاوت از گذشته شد. و این تفاوت ریشه در تفاوتی داشت که در واقعیت فضای کشور میدیدیم. آرمان همان آرمان بود. ایدهآل همان ایدهال بود و هدف همان هدف. اما واقعیتی که با آن مواجه شده بودیم همان واقعیتی نبود که از ابتدا تصور میکردیم.
اغلب افراد عادت کردهاند تغییر نظرات را منتزع از واقعیت بیرونی ببینند و برای همین هم هر تغییری را متهم میکنند. حال آن که در حقیقت این تغییر نکردن است که باید متهم شود نه تغییر کردن. دگماندیشی به خاطر منافع است که مذموم است نه تغییر در برخی آرا و تصورات، از سر آزادگی و شجاعت پذیرش خطا. ما این آزادگی را داشتیم که در مواجهه با واقعیت، در آرای خود بازاندیشی کنیم و امروز هم شجاعت آن را داریم که از بیان آن ترسی نداشته باشیم و همچنان آمادگی بازاندیشی را داریم.
انتهای سال ۹۸ مصادف شد با شیوع کرونا در ایران و آغاز دو سال غیرحضوری شدن دانشگاه. در این مدت بیشترین نمود فعالیتهای انجمن در نشریات آن و چند برنامهی مجازی بود. این فضا، فرصت و مجال بیشتری برای اندیشیدن و گفتگو فراهم کرد. در همین مدت بود که مقامهایی در رقابتهای نشریات کسب کردیم و همچنین نمایندگانی در کمیتهی ناظر بر نشریات دانشگاه داشتیم. انتقادات و مواضع انجمن پس از آبان ۹۸ به وضوح تندتر از گذشته بود. اما کماکان افراد و نهادهای مدعی نمایندگی انقلاب در دانشگاه همراه ما بودند. برای مثال در انتقاد به جایزهی علمی علی پولاد که حیثیت دانشگاه را لکهدار کرده بود، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه در کنار انجمن قرار گرفت. به طور کلی رویکرد انتقادی انجمن تا پیش از پایان یافتن دولت روحانی، تحمل میشد. برنامههای انجمن مجوز میگرفت و کارها همچون گذشته پیش میرفت. ما اما حزب سیاسی نبودیم که طرفدار این یا آن دولت باشیم. یا عیوب یکی را نقد کنیم و عیوب دیگری را بپوشانیم. ما حتی از نقد عدالتخواهی و عدالتخواهان هم ابایی نداشتیم؛ چه رسد به دیگران. برای همین هم در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، خطرات پروژهی یکدستسازی را گوشزد کردیم و پس از تغییر دولت نیز دست از نقد و تلاش برای آشکارسازی مشکلات بر نداشتیم. آنچه برای ما اهمیت داشت، آرمانهای اصیل انقلاب و ارزشهای آن بود؛ نه این که چه کسی خود را نمایندهی انقلاب میداند یا نمیداند. اما این برای دیگرانی که سنگ انقلاب را به سینه میزدند صادق نبود. به فاصلهی کوتاهی پس از تغییر دولت، انگار همه چیز عوض شده بود. دانشگاه برای دعوت از همان میهمانانی که قبلا دعوتشان کرده بودیم، مجوز نمیداد. بهانهگیریهای بیدلیل شروع شد. تفسیر به رایها و اعمال سلیقهها شروع شد. گویا انتقادات ما تنها تا وقتی پذیرفته میشد که در مقابل رقبایشان باشد!
با تغییر دولت و یکدستسازی کامل قوا و سیطرهی بیش از پیش رویکرد یکدستسازی جامعه و برخورد پلیسی با مسائل فرهنگی، در کنار مسائل اقتصادی و آزادیهای سیاسی که از قبل تبدیل به مسائلی بغرنج شده بودند، مسائل جدید فرهنگی و اجتماعی اهمیت بیشتری نسبت به قبل یافتند. به خصوص با تشدید تمامیتخواهی و تحمیل خشونتآمیز قرائتی خاص از دین که با به رسمیت نشناختن بخش بزرگی از جامعه، گفتگو و تفاهم متقابل را ناممکن کرده و جامعه را به سمت تضاد و تنشهایی مخرب میکشاند. ماجرای اسپری فلفل در ورزشگاه امام رضای مشهد، مادری که زجهکنان به رانندهی ون گشت ارشاد میگوید که دخترش بیمار است، درگیری بر سر حجاب در اتوبوس BRT و دهها اتفاق ناگوار دیگر که با مرگ تأسفبرانگیز مهسا امینی در یکی از مراکز پلیس شهر تهران به اوج خود رسید. این مسائل جدید، اهمیت کرامت انسانی و حقوق زنان را دوباره به ما یادآوری میکرد.
ما که از همان ابتدا، نشریهی تخصصی حوزهی زنان داشتیم و کنشهایی میدانی همچون پیگیری حقوق انسانی کارگران خدماتی زن دانشگاه تبریز را نیز در کارنامهی خود داشتیم، به تناسب واقعیت روز کشور، تمرکز بیشتری روی مسائل حوزهی زنان گذاشتیم؛ و این بار زیست زنانه بود که به دغدغههای فکری و عملی ما افزوده شد. پیش از آن که نهادهای فرهنگی و سیاستگذاری و حتی امنیتی متوجه بحران پیش روی جامعهی ایران در پی سیاستهای فرهنگی جدید شوند، ما در کنار یادداشتهای تحلیلی و انتقادی در نشریات و رسانههای انجمن، به مناسبت روز زن در بهمنماه سال ۱۴۰۰، مناظرهی جامعه و امکان زیست زنانه را با حضور چهار تن از صاحبنظران حوزهی زنان برگزار کردیم. برنامهای که البته بسیار پربار و روشنگر بود و بازخوردهای قابل توجهی در میان دانشجویان و رسانهها دریافت کرد. و البته تمام نگرانیها و هشدارهایی که در این برنامه اعلام شد، چند ماه بعد در خیابانهای کشور در واقعیت ظاهر شد.
بهانهگیریهای بیاساس و اعمال سلیقهها ادامه داشت تا به اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ رسید. همان مسائلی که برایمان اهمیت داشت و در خصوصشان میاندیشیدیم و سخن میگفتیم -که البته گوش شنوایی برای سخنان دلسوزانهمان نبود- تبدیل به بحرانی شد که جامعهی ایرانی را تا مرز دوپارگی کامل برد و به پرتگاه فروپاشی اجتماعی کشاند. ما در کشاکش بحرانی که در حد خودمان تلاشی برای پیشگیری از آن کرده بودیم، به دنبال حل مسئله بودیم. در بیانیههای خود، مواضعمان را به صراحت اعلام کردیم و در عین محکوم کردن خشونت از هر طرف، پذیرش متقابل و گفتگو را سرلوحهی کار خود قرار دادیم. به هر سختی که بود، پس از رد چند تن از میهمانان مورد نظرمان، از دو جامعهشناس، یعنی سید جواد میری و محمدحسین بادامچی دعوت کردیم تا در خصوص اتفاقات رخ داده در کشور، سخن بگوییم و بیاندیشیم. از همان ایام بود که فشارها علیه انجمن بیشتر و بیشتر شد.
در تمام این مدت، جز اتهامات واهی امنیتی که نقابی بود برای پوشاندن تمامیتخواهی و میل سیریناپذیر اعمال سلیقه، هیچ بهانه و سندی علیه انجمن نداشتند. بزرگترین گناه ما در نظر ایشان در واقع، باور به کرامت «انسان بما هو انسان» و پایبندی به گفتگو و خودداری از نفرتپراکنی و دهاندریدگی و دوقطبیسازی بود که پشت نقاب تهمتهای واهی و ناروا پنهانش میکردند. در روزهای اوج تنش در دانشگاه، این خود دانشگاه تبریز بود که برای کسب وجهه و اعتباری در راستای طرفداری از گفتگو، به اصرار از انجمن تبریز برای حضور در تریبون آزاد دعوت میکرد و بعدا خودشان از همین سخنان دلسوزانهی نمایندهی انجمن در این تریبون، دنبال بهانههایی برای اتهامات واهی بیشتر میگشتند. این رفتار، یک رفتار خاص و استثنایی نبود. یک تاکتیک در ابعادی بزرگتر بود که در میانهی بحران، ریاکارانه، دعوت به گفتگو میکند و ادعا میکند که تمایلی به گشودن گرهها دارد. اما نه تنها تلاشی برای گشودن گرهها صورت نمیگیرد، بلکه با فاصله گرفتن از بحران، تنگنظری و تمامیتخواهی بیشتری از خود نشان میدهد و با حذف افراد و تشکلهای مردمنهادی از جمله تشکلهای دانشجویی که میتوانستند به گشودن گرهها کمک کنند، گره را کورتر کرده و جامعه را به سمت بنبست میراند.
اتحادیهی دفتر تحکیم وحدت با دانشگاه تبریز همدست شد تا در امتداد پروژهی حذف تمام منتقدین از تمام عرصههای ممکن، انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز را نیز مانند تمام قربانیان دیگر این تمامیتخواهی بیپروا از صحنه خارج کنند. اما ما بر خلاف تشکلهای وابسته و دولتساخته، به دنبال بودجهی بیشتر و امکانات ترقی و کیفکشی مردان سیاست و اموری از این قبیل نبودیم که با انحلال انجمن، کارمان تمام شود و به خانههایمان برگردیم! انحلال نامنصفانهی انجمن و بهانههای بیمبنایی که بر ما گرفتند و تهمتهای ناروایی که بر ما روا داشتند، تغییری در آنچه که انگیزهی حرکت و جهت اندیشهی ما را تشکیل میداده، نداده و ما باز پای کار همان مسئولیتی که بر دوش خود احساس میکردیم خواهیم ماند. هم ما و هم کسانی که امروز به گونهای بر اریکهی قدرت سوار شدهاند که گویی در واقع این قدرت است که از ایشان سواری میگیرد! دیروز نبودیم، امروز هستیم و فردا نیز نخواهیم بود؛ اما ایران و مردم رنجدیده و بزرگ آن و آرمانهای بزرگ انسانی و اسلامی، سالهای سال از دل کوران حوادث گذشتهاند و به یاری خدا زنده و پاینده خواهند ماند. آن چه که بر ما رفت چیزی نبود جز یک اقتدارگرایی بیپروا و تمامیتخواهی عریان؛ از طرف کسانی که از همه و حتی از خودشان هم میترسند و چون به خودشان اعتمادی ندارند به دیگران نیز نمیتوانند اعتماد کنند.
همانطور که گفتیم و عملکرد ما بر آن گواه است، آنچه که ما را در انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز گرد هم آورده بود و دغدغهی مشترکی بود که همگی حول آن فکر میکردیم و عمل میکردیم، در وهلهی اول آرمانهایی اسلامی و انسانی از جمله عدالت و آزادی و کرامت انسانی بود. آرمانهایی که البته بدون انسان، معنایی ندارند. اما نه انسانی انتزاعی یا انسان کامل یا انسان دارای این یا آن فکر و …، بلکه انسانی محقَّق با گوشت و پوست که در خانهها و کوچهها و خیابانهای شهرها و روستاها زندگی میکنند و کارهای درست و نادرست هم از ایشان سر میزند. یعنی همهی ما انسانهای معمولی. همهی ما بندگان خدا که در یک ردیف قرار داریم! مفهوم انسان محقق، ما و آرمانهایمان را پیش از همه، با میهن و هممیهنانمان پیوند میدهد. پس در وهلهی دوم، این عشق ما به ایران و مردم رنجدیدهی آن (به مثابهی انسانهای محقَّقی که سرنوشتمان به هم گره خورده و گویا همگی در دل یک قصه زندگی میکنیم) بود که ما را در این تشکل دانشجویی گرد هم میآورد و انگیزهی فکر کردن و اقدام کردن را فراهم میکرد.
مطمئنا ما در این چند سالی که روایتی کوتاه از آن را بیان کردیم، تغییر کردهایم. اما بر سر همان عهدی که بودیم، هستیم و اگر خدا بخواهد خواهیم ماند. قطعا کسی که به دنبال پاسخی نو باشد که قبلا جایی نوشته نشده، خالی از خطا هم نخواهد بود. ما نیز در این سالها، خالی از خطا نبودهایم؛ امّا مدام درحال تصحیح و تکمیل مسیر آرمانخواهانهیمان در واقعیت اجتماعی امروز جامعهمان بودیم. ما عدالتخواهیم. تحقق عدالت بدون آزادی امکان ندارد. و هر دوی اینها تنها با کرامت ذاتی انسان است که معنا مییابند. دینداری ما از همان رسالتی برمیخیزد که امام موسی صدر برای تمام ادیان الهی برشمرده بود: دعوت به خدا و خدمت به انسان؛ که یک حقیقت است در دو بیان. و این رسالت با در اختیار داشتن یا نداشتن تشکل، ارتباطی ندارد.
آن که اعتماد به نفس دارد و به اندیشههای خود مطمئن است، نگاهی رو به آینده دارد و به جهشهای بزرگ و زایشهایی جدید میاندیشد. اما آن که به خود شک دارد و از ضعف نفس رنج میبرد، دائما نگاهی نگران به گذشته داشته و با فهم وضع موجود به مثابهی بحران، تنها در پی خروج از بحران از راه بازگشت به گذشتهی پیش از آن، برمیآید؛ او از آنجا که اعتماد به نفس نداشته و به امروز خود هم مطمئن نیست، نمیتواند راهی جدید برای مسائل پیش رو پیدا کرده و در نتیجه نمیتواند به آینده بیاندیشد.
ما در انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز با اعتمادی که به آرمانهای بلند اسلامی و انسانی انقلاب اسلامی مردم ایران داشتیم، با اعتماد به نفس، به آینده میاندیشیدیم و برای مسائل پیش روی کشورمان، به دنبال پاسخهایی نو مطابق با واقعیتهای جامعه میگشتیم. ملاحظهی هیچ فرد و جریانی را نداشتیم و حتی از نقد مواضع کسانی که در گذشته، عدالتخواهشان میدانستیم نیز ابایی نداشتیم. ما باور داشته و داریم که تلاش برای یافتن پاسخهای نو هرچند که گاهی با خطا هم همراه باشد، ارزشمندتر از تکرار راه حلهای گذشتگان، آن هم بدون پرسش از مطلوبیت و امکان پیشبرد چنین راههایی است. و این موضع ما خود یکی از بهانههای نمایندگانِ فاقد اعتماد به نفس «گفتمان بحران» برای اتهامزنی به انجمن بود. به طوری که دبیر اسبق اتحادیهی دفتر تحکیم وحدت که سالهاست در تمام تصمیمات اتحادیه دخالت دارد، در گفتگویی با برخی از اعضای انجمن به صراحت گفت امروز در وضعیتی نیستیم که به پنجاه یا صد سال آینده و زایشهای جدید بیاندیشم؛ بلکه در بحرانی هستیم که باید به فکر فردای خود باشیم! او وضعیت امروز را مناسب برای اندیشیدن به راه حلهای جدید و نقد حال و گذشته نمیدانست و اندیشهی آیندهنگر ما را به خروج از دایرهی انقلاب متهم میکرد. این همان گفتمان بحرانیست که خود عامل بازتولید و تشدید بحران گشته و مانع حرکت رو به جلو میشود.
ما باور داریم ایران امروز قویتر از آن است که بخواهد با اصلاح مشکلات خود دچار فروپاشی شود. بلکه برعکس، ترس از اصلاح و اصرار بر تکرار روندهای شکستخوردهی سابق و ممانعت از پرسش از گذشته است که به تضعیف کشور منجر شده و به بحران دامن میزند. امروز، پس از تجربهی بیش از چهاردهه پس از انقلاب اسلامی، بهترین فرصت برای اندیشدن به آینده و رفع نواقص و اصلاح خطاهای گذشته برای ساختن ایرانی آبادتر و آزادتر و جامعهای عادلانهتر است. برخوردهایی که «گفتمان بحران» با رقبای خود به خصوص در دانشگاهها میکند، از جمله اخراج برخی اساتید شایسته و دغدغهمند و فشار بر دیگر اساتید، تحدید و تهدید تشکلهای دانشجویی، برخورد سلیقهای با دانش به خصوص دانش اجتماعی و اموری از این قبیل، نه تنها مانع نوزایی و پیشرفت کشور و حل مسائل جدید جامعهی ایرانی میشود، بلکه منجر به بازتولید و تشدید بحران شده و رنج این مردم نجیب را افزونتر میکند.
ما مردم ایران از گذشتههای دور، تفاوتهای بسیاری با یکدیگر داشتهایم. تفاوتهای قومی، مذهبی، زبانی و … . اما خود را بخشی از یک میهن میدانستیم که متعلق به همهیمان است. امروز تفاوتهای میان ما به اقتضای زمان، بیشتر هم شده است. به زبان دورکیمی، همبستگی مکانیکی مبتنی بر تشابه در جامعهی ما نیز در حال افول و گذار به سمت همبستگی ارگانیک مبتنی بر تفاوتهاست. تفاوتهایی که خداوند نیز در قرآن به آن اشاره کرده و آن را مایهی تعارف و آشنایی و تعامل میان گروههای مختلف بیان میکند. و آنچه که اهمیت دارد این است که در همین آیه، خداوند تنها تقوا را عامل برتری هر فرد نسبت به دیگری میداند و این برتری را هم تنها در رابطهی انسان با خدا بیان میکند و نه در رابطهی میان انسانها.(حجرات/۱۳) بنابراین با وجود تمام تفاوتها، ایران ما متعلق به «من و تو» بوده و هست و خواهد بود. این وطن ملک مشاع تمام ایرانیان است و هیچ یک از ما نمیتواند به دیگری بگوید که این کشور «یا جای من است و یا جای تو».
الگوی ذهنی «من یا تو» گفتگو و تعامل را در جامعه ناممکن کرده و تنها راه تقابل و تضاد مخرب را میگشاید؛ و حال آن که الگوی «من و تو» راه تضاد مخرب را بسته و همزیستی و گفتگو و تعامل را ممکن میکند. متأسفانه دشمنان خارجی این ملت و تمامیتخواهان صاحب قدرت در داخل، هر دو بر تنور الگوی «من یا تو» میدمند و سعی در پارهپاره کردن جامعه دارند. اما ما جامعهای هستیم که صدها سال کنار هم زندگی کردهایم؛ منافع و علایق مشترک بسیاری میان خود داریم؛ زندگی کردن، تلاش کردن، فداکاری کردن، دوست داشتن، زیر بار زور نرفتن و … را در کنار هم یاد گرفتهایم. بنابراین پیش و بیش از انتخاب مردان سیاست در داخل و خارج از کشور، این انتخاب ماست که زندگی «من و تو» را در کنار یکدیگر، به بهترین شکل میسازد و نشان میدهد که قدرت جامعه میتواند بسیار بیشتر از قدرت سیاست باشد. آن چه که لازم داریم، به رسمیت شناختن تفاوتها و پافشاری بر اخلاق است تا همبستگی مبتنی بر تشابهی را که به شکلی بیبرگشت در حال تضعیف است، به کمک تقویت تعامل و تبادل میان افراد با سلایق متفاوت، در قالب همبستگی مبتنی بر تفاوت و تقسیم کار بازیابیم.
دوباره تأکید میکنیم که عدالت بدون آزادی، محقق نمیشود. و هردو بدون باور به کرامت ذاتی انسان (از آن رو که انسان است) و به رسمیت شناختن دیگری، معنای خود را از دست میدهند. شعار عدالت تبدیل به آلت دست استالینهایی میشود که به نام عدالت، استثماری نوین همراه با خفقان به بار میآورند. آزادیمان هم جنگ همه علیه همهای میشود که در آن ضعفا توسط اقویا خورده میشوند و «انسان» فرصت رشد و حتی زندگی نمییابد. تنها باور به کرامت ذاتی انسان است که میتواند ما را از افتادن در چنین ورطههایی نجات دهد.
آنچه که امروز در فلسطین در حال تکرار است، توهین پیوسته به انسان و کرامت اوست. همه شنیدهایم که امام موسی صدر اسرائیل را شر مطلق میدانست. اما اغلب نشنیدهایم چرا. ایشان میگوید که انسان، حامل روح خدایی است که خیر مطلق است. پس اسرائیل که مذهبگرا و نژادگراست و به انسان (فارغ از دین و نژاد و جنس و ...) هیچ کاری ندارد و تنها از آن رو که یهودی است، او را به رسمیت میشناسد، خالی از خیر مطلق است؛ پس شر مطلق است. بنابراین اگر آرزوی ما برای ریشهکنی این غدهی سرطانی، با باور به کرامت ذاتی انسان همراه نباشد، رهایی از شر مطلق حاصل نمیشود.
در پایان، شکایت تنگنظریها و ظلمهایی که به ما شد را محضر امام و مولای عدالتخواهان میبریم که به فرماندار خود گوشزد میکند که مردمان تحت حکومتت یا برادران دینی تواند و یا همانند تو در آفرینش. و اعلام میکنیم که پای آرمانی که از ابتدا انگیزهی حرکت ما بود، هستیم و خواهیم ماند. و برای رسیدن به آرمان جامعهای مقدس که در آن، ضعیف بتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از قوی بگیرد، آمادهی بازاندیشیهای بیشتر و بیشتر و نقد گذشتهی خود هستیم. باشد که خداوند، ما را از یاری دورویان، دروغگویان، چاپلوسان و بندگان زر و زور و تزویر بینیاز سازد و آیندهای آزادتر و برابرتر برای تمام ایرانیان و برای تمام انسانهای محقَّق، فارغ از هر سلیقه و عقیدهای رقم زند. همچنین در این روزهای سخت مردم مظلوم غزه زیر بمباران وحشیانهی رژیم تروریستی و اشغالگر صهیونیستی، خودمان را در کنار ایشان میدانیم و از خداوند منان، پیروزی و آزادی این ملت عزیز و زخمخورده را خواستاریم.