جدال سنت و مدرنیته بحث تازه‌ای نیست.

از دوره قاجار تا کنون همچنان در پیچ و خم های این بحث گیر افتاده‌ایم. انصافا هم آنقدر بحث تکراری، کلیشه‌ای و بی نتیجه بوده که دیگر از پرداختن به آن خسته شده‌ایم. اما خوشبختانه باید نوید آن را داد که دیگر نیاز به پرداختن به این را بحث نداریم! و کم‌کم داریم به نتایج نه چندان خوش‌آیند آن می‌رسیم.
اکثر کشورهای شرقی در برخورد با مدرنیته غربی نهایتا با چندسال مقاومت، با پشت کردن به سنت‌های خود تسلیم تجدد شدند. اما در این بین کشور ما متفاوت بود. از همان ابتدا در دوران مشروطه جریان‌هایی در ایران به وجود آمد که قصد داشت با حل پیچیدگی‌های بین سنت و مدرنیته میان آنها تعادل ایجاد کند. تا با حفظ ارزش‌های اصیل ایران و اسلام، کشور (و در سطح بالاتر جهان اسلام) را از عقب ماندگی نجات دهد. برآیند این نیروها و جدالشان با مدرنیته‌ی دوره پهلوی منتهی به انقلاب اسلامی شد. اما مشکل دقیقا از همین‌جا آغاز شد. ما بدون حل این معادله‌ی‌ پیچیده می‌خواستیم نه فقط برای خودمان که برای جهان نسخه پیچی کنیم. اما نهایتا نتیجه این شد که جریانی که بیش از همه مدعی حل این مسئله بود، الآن مدرنیته را در مبتذل ترین و سخیف ترین صورت آن به جامعه پمپاژ میکند. که یکی از نتایجش وضعیت تاسف آور فرهنگی کشور است.
و تاسف بارتر از آن، این است که این جریان در نظر خود دارد سنگ تمام می‌گذارد! و به خیال خود برای ارتباط با قشر متوسط خصوصا بخش متجدد جامعه، با حفظ ارزش‌ها و سنت های خود به مدرنیته روی می‌آورد. شاید بهترین مثال و نماد اصلی این رویکرد دیدار سید ابراهیم رئیسی با امیرحسین مقصودلو (تتلو) در دوره انتخابات سال 96 باشد. دیدار دو شخصیت کاملا نامتناجس، بدون هیچ نقطه اشتراک که به نظر بسیار نچسب و ناموزون می‌آمد. اما این واقعیتی‌ست از درک حاکمیت و بخش بزرگی از جریان فکری-سیاسی کشور در مواجهه با دنیای مدرن. این تفکر سعی دارد بدون توجه به اقتضاعات دنیای مدرن ارزش‌ها و سنت‌های ملی و مذهبی‌مان را بر روی هیولای تجدد سوار کند. که در عمل نه تنها نمی‌تواند این هیولا را رام کند، بلکه خود این ارزش‌ها و سنت‌ها را طعمه‌ای برای رشد هرچه بیشترش می‌کند.
نمونه‌اش در فضای فرهنگی کشور برنامه‌هایی ا‌ست که ظاهر زیبا و جذاب دارند ولی در بهترین حالت یک کپی ناقص و ناشیانه از نسخه بهتر غربی شان هستند که با یک حجاب و پوشش به ظاهر اسلامی تزیین شده اند که البته هیچ سنخیتی هم با اصل آن برنامه ندارد. جالب اینجاست قشری که در ظاهر به نظر سنتی تر است و طبیعتا باید علیه این وضعیت باشد خود مخاطب اصلی این وضع تاسف بار است. از تلنت شوی داخلی و رپ انقلابی، تا فیلم و سریال سطح پایین با شخصیت اصلی حزب اللهی، کلی در بین این قشر مخاطب دارد. و مهم‌تر از همه صدا و سیما که قرار بود دانشگاه جامعه باشد، خود اکنون در مرکز این وضعیت قرار دارد. ظاهر این برنامه‌ها هرچقدر هم که آغشته به ارزش‌های دینی باشد، در عمل نتیجه‌ای جز تک بعدی کردن و عقب ماندگی ذهن مخاطب ندارد.
صدا و سیما صرفا گوشه ای از این نوع رویکرد فاجعه بار بود. سرمایه داری مذهبی، وضعیت اسفناک سیستم آموزشی، ابتذال در حوزه سینما و موسیقی، همه زاییده ی این وضع‌اند. نتایج این نوع تفکر را ما هر روز در زندگی خود تجربه می‌کنیم لیکن به آن عادت کرده‌ایم. تنها چاره‌ای که می‌تواند آغازگر اصلاح این وضع باشد خودداری از اعمال نظر یک طرفه و باز کردن فضا برای تضارب آرای گوناگون است. تا بلکه در این بین بتوان راهی برای برون رفت از وضع فعلی و شاید حل معمای صد و چند ساله‌ی سنت و مدرنیته یافت.