#معرفی_کتاب
📚کتابی که این هفته میخواهیم به شما معرفی کنیم داستان «کتاب دموکراسی یا دموقراضه» دربارهی ایران نیست. نه تنها ایران، بلکه دربارهی هیچکشور دیگری نیست. داستان در سرزمینی خیالی به نام غربستان میگذرد!
📖راوی داستان، ظاهرا پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سندخوانی خود، ماجرا را برای خواننده روایت می کند.
🔴«مَمُول» پادشاه سرزمینی به نام غربستان است. پادشاهی که سرش به عیشونوش و حکومت گرم است و کاری به کار مردم ندارد. البته نه اینکه کاری به کار مردم نداشته باشد، گاهی هم سرش را به مردم و زندگی معمولی آنها گرم میکند و پادشاهبودن خود را به رُخ آنها میکشد؛ اما با تمام این حرفها، مردم از «مَمُول» راضی بهنظر میرسند یا حداقل وانمود میکنند که «بهبه چه زندگی گل و بلبلی داریم ما!»
🟠چند صفحهی نخست کتاب به تعریف این روایتها میگذرد و خط اولیهی داستان از لحظهای آغاز میشود که «مَمُول» پادشاه خاکستری قصه با خودش میگوید: «خُب! اگر من بمیرم، چه بر سر سرزمینم میآید؟» این سؤال، سرآغازی برای «کتاب دموکراسی یا دموقراضه» است تا «مَمُول» با وضع قوانینی جدید، آیندهی سرزمینش را بسازد؛ البته خودش تصور میکرد که وضع این قوانین به جاودانگی سرزمینش کمک خواهد کرد. یکی از این قوانین به انتخاب پادشاه بعد از «مَمُول» گره خورده است.
🟡او وصیت می کند هر ۲۵ فرزندش در مقاطع ۲ ساله به ترتیب پس از مرگ وی بر تخت شاهی بنشینند، اما نه به ترتیب سن بلکه به رأی مردم. هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلم های فراوانی به مردم می کنند و مردم هر بار، رنجیده از یکی به دیگری پناه می برند اما صورت مسأله تغییر نمی کند. سرانجام تصمیم می گیرند بیمارترین، زشت ترین و نادان ترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دموکافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دموقراضه» شهرت یافته است...